معنای زندگی

پدر و مادر از دیرباز موجوداتی عزیز و دوست داشتنی بوده و هستند. اما مسئله اینجاست که پدر و مادر تصمیم می گیرند یک موجود بوجود بیاد و بعد هرطوری که دلشون میخواد بزرگش می کنن و باز همونطور که دلشون میخواد چیزهای مختلف رو بهش یاد میدن ، و همیشه و همه جا فرزند باید احترام پدر و مادر رو نگه داره و در اسلام که چیزی به نام آق هست که میتونه هر دلیلی داشته باشه، و تازه بچه که بزرگتر میشه برای درسش، کارش، مدل زندگیش،دوستاش،همسر آیندش و همه و همه تصمیم می گیرند و وقتی دیگه قشنگ همه وجودش رو از تفکرات و تصمیمات خودشون پر کردن و جاده زندگیشو معلوم کردن اونوقت هلش میدن این وسط و میگن حالا برو زندگیتو بساز و تهشم بچه میمونه با هزار تا بیماری درونی و راههایی که شاید خودش در انتخابشون هیچ انتخابی نداشته، تازه جالب اینجاست اونهایی که در طی این راهها ساکت بودن و طبق نظر والدین پیش رفتن به عنوان اسوه شناخته شدن. از نظر والدین فرزندها تو ایران و شاید جاهای دیگه همواره چیزی نمی فهمن و صلاح کار خودشونو نمیدونن، از مدرسه رفتن اجباری دوران کودکی گرفته تا ازدواج که دیگه قراره بندازن بچه رو تو دنیای خودش که البته اونم در بعضی موارد تو ایران آخرش نیست و همچنان ادامه دار خواهد ماند. من از تمام شما دوستانی که این متن رو می خونین می پرسم کدومتون دوران دبستان اگر مدرسه رو دوست نداشتین میتونستین بگین من هیچوقت مدرسه نمیرم چون دوستش ندارم؟ کدومتون اگر بچه دارین و بچتون بگه من مدرسه نمیرم براش هزار تا دلیل ... نمیارین که مدرسه فلان و ...؟ آیا این خلاف آزادی نیست؟ آزادی یعنی آزادی و نمیشه هیچ تبصره ای براش تعیین کرد. مدرسه نرفتن آتش نیست که اگر بچه نره بسوزه و بمیره. بسیارند کسانی که مدرسه نرفتن و هنوز سا معنای زندگی...ادامه مطلب

بودن تنها و تنها حسی که وجود داره،همه حس ها از بودن سرچشمه می گیرن،مزه کردن، دیدن، شنیدن،لمس کردن و حرف زدن. کافیه لحظه ایی نباشیم اونوقت باید دید می فهمیم و متوجه هستیم که داریم کدوم یکی از اینارو تجربه می کنیم. به نظر من باید بودن و حضور داشتن رو تجربه کرد و این تجربه کردن رو تمرین تا شاید بتونیم لحظه های بیشتری رو باشیم. معنای زندگی...ادامه مطلب

با توجه به گفته های محمد مومنی عزیزدر گروه معنی مهمترین چیزی که عامل انفعال و تجربه نکردن زندگی در بسیاری از زمانهای زندگی ماست، عادته عادت نمیذاره زندگی کنیم، وقتی ناراحتیم میریم سراغ عادتها، استرس داریم میریم سراغ عادتها، عصبانی هستیم میریم سراغ عادتها و ..... . به تازگی من تونستم دوتااز عادتهای شدید خودمو کنار بزارم، عادتهایی که اکثر وقتها مثله مجسمه جلوی اونها قرار می گرفتم و متوجه گذر لحظه های زندگیم نمیشدم. ایا براستی فرقی بین من و یک انسان معتاد به مواد مخدر هست؟ به نظر من هیچ تفاوتی نیست. من اکثر وقتهای خالی زندگیمو دیوانه وار جلوی تلویزیون و معنای زندگی...ادامه مطلب

معنای زندگی...

آزادی واقعا درونی است، به نظر من و با توجه به گفته های محمد مومنی عزیز برای اینکه من آزادی رو تجربه کنم و درک کنم که آزادی درون من هست یا بیرون، باید ابتدا چند مسئله رو یاد بگیرم؛ اول اینکه بپذیرم من یک موجود محدود و معمولی هستم، هرگز در مرکز ثقل جهان نیستم چون نه به دنیا اومدنم دست خودمه و نه مُردنم، و بعد از اینکه توانایی پذیرش این موضوع را پیدا کردم اونوقته که دیگه کاملا می دونم من نمیتونم چندین کار رو باهم انجام بدم یا چند توانایی رو با هم داشته باشم و یا .... حالا وقت اون رسیده که من از بین گزینه های موجود برای کار، خوردن، خرید کردن، مسافرت، ازدواج و معنای زندگی...ادامه مطلب

«پذیرش»، همون چیزی که من سالهاست تو زندگیم کم داشتم، مخصوصا سالهایی که توی ارتش خدمت می کردم. این پذیرش چیزیه که سررشته تمام بیماری های منه. پذیرش به معنی اینه که هر چیزی که اتفاق می افته دلایلی داره و اون دلایل بدون شک به اتفاق مورد نظر من منجر خواهد شد، پس به همین دلیل ناراحتی من رفع میشه. مثلا من عجله دارم و خوب تند رانندگی می کنم تا زودتر به مقصد برسم، ناگهان تصادف می کنم، اگر من حضور داشته باشم و زندگی رو تجربه کنم از تصادف ناراحت نمیشم چون می پذیرم که تند رفتن و عجله کردن احتمال تصادف رو زیاد می کنه و ربطی به شانس یا بد شانسی نداره. یا مثال واقعی تر معنای زندگی...ادامه مطلب

سلام چند روز بود پست ننوشتم و قرار بود بچه های گروه برای نوشته ها نظر بذارن، ولی خوب نمیرسن، این روزها همه مشغول کار و تلاش و تکاپو هستن برای زندگی. من نمی دونم من کار و تلاش و بدو بدو می کنم برای زندگی یا زندگیمو گذاشتم برای کار و تلاش و موفقیت و پول درآوردن. شاید خیلی رویایی باشه و ایده آل ولی مگر زندگی کردن، جز زنده بودن نیست؟ زنده بودن چیه؟ مگر زنده بودن جز خوردن ، خوابیدن، دیدن، شنیدن، لمس کردن و در کل بودن و حضور داشتن نیست؟ حرف دل من اینه که همه میگن نمیشه بی پول زندگی کرد، بله، ولی الان من دارم زندگیمو میزارم برای پول درآوردن. بگذریم برسیم به تنها معنای زندگی...ادامه مطلب

 و چه دلچسبه برام وقتایی که دارم کاری رو انجام میدم که واقعا دوستش دارم، من این روزها فهمیدم که سیمی کردن کتاب و صحافی کار مورد علاقه من هست و وقتهایی که این کار رو انجام میدم واقعا بودن رو تجربه می کنم، می بینم دستهامو که ورقها رو به سمت دستگاه پانچ می بره، و بعد دست دیگرم دستگیره رو به سمت پایین فشار میده و اینها برای من تکراری نیستن، هر دفعه جدیده، هر باری که پانچ می کنم کاملا جدیده و دلچسب.  ماه مهر بخاطر تعداد کتابهای زیادی که من سیمی می کنم ماه مورد علاقه منه، با اینکه از 8 صبح تا 12 شب بعضی روزها یکسره کتاب سیمی می کنم،خبری از خستگی و دلزدگی نیست، و معنای زندگی...ادامه مطلب